مجید تربتزاده
... میگفت: «بر خلاف آنها که رفتند و ماندند، من رفتم و برگشتم؛ دوست داشتم خدمتم را ادامه دهم. از اقامتهای خودم در خارج از کشور بهرهبرداری کردم... در طول تدریس و تحقیق در دانشگاه پاریس و دیگر دانشگاههای فرانسه، زمینههای مطالعاتم را فراهم کردم... بیشتر برای میهن خودم بهرهبرداری کردم. بیشتر از یک نیمسال در آنجا نمیماندم و در فاصله سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸ نیمسال اول را در تهران و نیمسال دوم را در پاریس تدریس کردم...». کجا میتوانست برود و بماند وقتی معتقد بود: «من اینجا هویت خودم را دارم، حرمت بیشتری هم دارم چون مورد نیاز هستم»؟ کجا میتوانست برود وقتی اینجا «دانشکده علوم ارتباطات» را بنا کرده بود و دل بسته بود به تربیت شاگردانی که روزی استاد بشوند؟ پدر ارتباطات ایران با اینکه امکانش فراهم بود، مهاجرت نکرد، ماند تا روز به روز شاهد قد کشیدن فرزند باشد.
از روستای «مود» تا «سوربن»
از سال ۱۳۱۳ و روستای «مود» در نزدیکی «بیرجند» حدود ۳۰ سال زمان لازم بود تا «کاظم» خودش را برساند به فرانسه و انستیتوی مطبوعات و علوم خبری دانشگاه پاریس. از فرزند یک خانواده تمام فرهنگی، چندان بعید نبود که از همان دوران دبیرستان بیفتد دنبال درس و علمآموزی و تا ته ماجرا، تا آنجا که زورش میرسد ادامه دهد. ۱۱ سال نخست را در «مود» و بیرجند درس خواند و سال دوازدهم برای گرفتن دیپلم سر از دبیرستان «مروی» تهران درآورد. پس از دیپلم یک سال مترجمی زبان فرانسه را خواند و سال بعد رفت برای تحصیل در رشته حقوق. ۲۳ ساله بود که لیسانس رشته حقوق قضایی را از دانشگاه تهران گرفت و سه سال بعد هم در همین رشته و همین دانشگاه، درسهای دوره دکتری را تا پایان خواند.
کیهان
شانس، اتفاق، قسمت... اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. شاید یکی از همینها سبب شد پای «کاظم معتمدنژاد» به عالم ارتباطات و دنیای روزنامهنگاری باز شود؛ وگرنه رشته حقوق قضایی کجا و روزنامهنگاری کجا؟ وقتی دوره کارشناسی را در دانشگاه تهران میخواند با یکی از استادان –مصطفی مصباحزاده، مؤسس و مدیر وقت کیهان- رفاقتی استاد-دانشجویی به هم زده بود و میانه دوره دکتری بود که استاد از دانشجویان دکتری دعوت کرد روزنامهنگاری را هم تجربه کنند. «معتمدنژاد» به عنوان مترجم زبان فرانسه وارد «کیهان» شد و خیلی زمان نگذشت که مسئولیت گروه خارجی و مقالات روزنامه به او سپرده شد. کیهان آن سالها به روزنامهنگاران درسخوانده نیاز داشت و برای همین مسئولانش هر طور بود توانستند بورسیه تحصیلی در فرانسه را بگیرند. «معتمدنژاد» از این فرصت یا شانس هم بهخوبی استفاده کرد و دکترای حقوق و علوم سیاسیاش را از «سوربن» و دکترای تخصصی روزنامهنگاری را از مؤسسه مطبوعات و علوم خبری دانشگاه پاریس گرفت. در سفرهای بعدی نیز توانست دیپلم عالی تدریس روزنامهنگاری را از مرکز بینالمللی آموزش عالی روزنامهنگاری در استراسبورگ بگیرد.
حقوقدان و روزنامهنگار
نه اینکه فکر کنید رشته حقوق را کنار گذاشت. او علاوه بر اینکه وکیل پایه یک دادگستری بود در دانشگاه نیز حقوق تدریس میکرد، اما جاذبههای عالم ارتباطات و روزنامهنگاری رهایش نکرده بود. این جاذبهها آنقدر بود که توانست تدریس و تحقیق در این رشته را به مشغولیت نخست و اصلی «معتمدنژاد» تبدیل کند.
فکر راه انداختن یک دوره عالی آموزش روزنامهنگاری نوین از همان روزهای تحصیل در فرانسه توی سرش بود. سال ۴۳ تصمیمش را با کمک مؤسسه کیهان عملی کرد. آزمون با شرکت ۶۰۰ نفر از دیپلمهها و لیسانسهها برگزار شد و ۲۵ نفر برای گذراندن دوره دوساله روزنامهنگاری برگزیده شدند. روزنامهنگاری نوین ایران داشت متولد میشد. سه سال بعد تجربه برگزاری این دوره و تلاش همکارانش کمک کرد «مؤسسه عالی مطبوعات و روابط عمومی» را راه بیندازد. مؤسسهای که وقتی در سال ۱۳۵۰ نخستین فارغالتحصیلانش داشتند دانشنامه خود را میگرفتند به «دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی» تغییر نام داد. ابتدا معاونت این دانشکده و سپس ریاست آن تا سال ۱۳۵۹ در اختیار پدر علوم ارتباطات ایران بود.
چشمه جوشان همت
پای عشق و علاقه به تحقیق، تدریس و توسعه اصول روزنامهنگاری در میان بود. استاد «معتمدنژاد» از آنهایی نبود که بخواهد با مدرک، تحصیلات و اسم و رسمی که پیدا کرده بود، دکان دو نبش در عالم سیاست باز کند و یا دنبال پست و مقام باشد و بود و نبودش را گره بزند به باندبازیهای رایج میان همکاران و همردههایش. دانشکده و دانشجویان شده بودند همه زندگی و عشق و امیدش. نان قلم به مزد بودن یا مدرکهای جور واجور تحصیلی را نمیخورد. بیشتر از چشمه جوشان همتش مینوشید که انگار تمام ناشدنی بود. گواه همه اینها پست و منصبهای دولتی و سفارشی است که در هیچ دورهای نداشت و به جای آن در پیشینه و افتخاراتش تا دلتان بخواهد عناوین ارزشمند علمی و پژوهشی ملی و بینالمللی، ۲۷ عنوان کتاب و مقالههای فراوان دیده میشود.
اهل قهر کردن نبود
امیدوار بود. همیشه امیدوار بود. حتی زمانی که بسیاری آینده حرفه روزنامهنگاری در ایران را تاریک و مبهم میدیدند، استاد از امید سخن میگفت. این خاصیت آدمهای سختکوش و صبور است که وقتی کوه مشکلات را پیش روی خود میبینند، قافیه را نمیبازند و به داشتهها و توان خودشان دل میبندند. انتقاد میکرد، از تقلیدی بودن روزنامهنگاری در ایران میگفت، کاستیها و کمتوجهیها او را به گلایه وا میداشت اما این سبب نمیشد با دنیایی که به آن عشق میورزید، با تدریس و با پژوهش، با کشورش قهر کند و قید ماندن در ایران یا تدریس را بزند. به جایش برای مشکلات راهکار میداد، پیشنهاد و ایده رو میکرد و همانطور سختکوشانه برای دانشگاه و دانشجویان وقت میگذاشت. در یکی از آخرین مصاحبههایش گفته بود: «روزنامهنگاری ما یک روزنامهنگاری تقلیدی است و این جای تأسف است. برای پُر کردن این خلأ و بازگشت به شرایط بهتر، ما باید برای دنیا پیام داشته باشیم، نظیر دوره ابن سینا. ما ارتباطات سنتی – اسلامی مخصوص به خود را داریم. ما میتوانیم کتاب بنویسیم. در مورد جامعه خودمان بنویسیم. در مورد جوامع اسلامی بنویسیم و این کتابها مورد توجه قرار بگیرد».
فرزانه فروتن
خدا را شکر، بزرگداشت استاد را موکول نکردیم به سال ۹۲ و پس از مرگش. گمانم سال ۸۳ بود، در خانهاش – دانشکده علوم ارتباطات – برایش بزرگداشت گرفتند تا «فرزانه فروتن» از سالها تلاشش با عنوان «خدمت» یاد کند و افتخار کند به اینکه تربیت شده آب و خاک ایران است. البته بزرگداشت دوم هم در راه بود. داشتند مقدماتش را فراهم و میهمانان را دعوت میکردند که اجل زودتر دست به کارشد. ۲۴ آذر سال ۹۲، ده روز پس از مرگ استاد همان بزرگداشت با حضور استادان علوم ارتباطات ایران که همگی مدال افتخار شاگردی «معتمدنژاد» را بر سینه داشتند برگزار شد. شاگردان دیروز و استادان امروز برای پدر فرزانه و فروتن خود سنگ تمام گذاشتند. اما کاش در روز تشییع و تدفین استاد، هنگامی که در قبر صورت میت را باز کردند، برخی خبرنگاران و عکاسان رسانهها آنقدر با سماجت برای عکس گرفتن از این صحنه سرو دست نمیشکستند. کاش گفتوگوها و نوشتههای استاد را در زمینه رعایت اخلاق حرفهای در روزنامهنگاری خوانده بودند، کاش ...
نظر شما